#آنالی
#آنالی_پارت_17
شایان:الـــــــووووو
_...
شایان: الو سلام زنداداش!
_...
شایان: الووووو، زنداداش ارمان بهم گفت باید از اون دختره چی بود اسمش؟اناهید؟؟اناهیتا؟؟اهان انالی چه اسم مسخره ای!
یهو براق شدم سمتش که جلوی خودمو گرفتم و خودمو نگه داشتم که چیزی نگم!
اونم ادامه داد: باید از اون عذر خواهی کنم؟؟ اما من اینکاروو نمیکنم و خودتم میدونی! الووو اصن گوش میدی؟؟ من از یه دختر گنده دماغ بی تربیت افاده ای لوس ننر و از دماغ فیل افتاده دیوانه معذرت خواهی نمیکنم! در ضمن...
نذاشتم حرفشو ادامه بده و حرفشو قطع کردمو گفتم:
گنده دماغ بی تربیت لوس ننر افاده ای دیوانه تـــــویی.. کثافت تــــویی... حــــمـــــال
و قطع کردم که شمیم و نگین با ترس و نگرانی بهم نگاه کردند که داد زدم:
چیه مثه بز به من زل زدین؟؟؟ اه..
"هیراد"
_سلام داداش خوبی؟؟
_ سلام،مرسی هیراد احوال شما چه خبر؟ یادی از ما کردی؟!
_شرمنده داداش سرم خیلی شلوغه! وقت داری باهم حرف بزنیم؟؟ البته قرار بذاریم باید درباره یه مریضی باهات صحبت کنم.
-حتما حتما میتونی بیای خونه من؟؟
_اوکی یه بیس دیقه دیگه اونجام من!
_اوکی فعلا..
-چاکرتم خدافظ..
نفس عمیقی کشیدم و تلفونو قطع کردم واست دارم انالی خانوم، لبخند عمیقی مهمان لبهام شد واین بازی واقعا سر دراز دارد...
رفتم سر کمد لباسام و یه شلوار جین مشکی با یه تیشرت مشکی گرفتمو پوشیدم، موهامو درست کردم و رفتم یکم عطر زدم بوش خیلی تند بود، سوییچ ماشینمو گرفتم و کیف پولمو برداشتم و گفتم بچرخ تا بچرخیم. سوار اسانسور شدم و بعد از گذشت یک دقیقه به پارکینگ اپارتمان رسیدم و سوار مورانو مشکیم شدم و حرکت کردم به سمت خونش..
***
روبه روی درواحدش ایستادم و زنگ درو زدم که در بلافاصله باز شد که بغلش کردم و اونم منو تو اغوشش فشردو گفت چه عجب یادی از ما کردی! وارد واحدش که شدیم منو به نشستن دعوت کردو گفتم:
امروز باید مطب میبودیا چرا اینجایی پس؟؟
- حال نداشتم برم مطب..
رو مبلش نشستم که با دوتا لیوان اب پرتغال اومد سمتم و نشست رو مبل مقابلم و گفت:
خب چیشده که هیراد خان یادی از ما کردن!
romangram.com | @romangraam