#آنالی
#آنالی_پارت_16

به نگین یه چشم غره ای رفتم و گفتم:

پسر ندیده بد بخت!

نگین اخمی کردو گفت:

چه میدونستم تو اینقدر الاغی!

خیز برداشتم سمتش که داد زد:

عععع... غلط کردم آنا جون...

یهو در باز شد و الشن پدیدار شد با یه خیار تو دستش! من نمیدونم این بشر چرا اینقدر به خیار علاقه داره!

الشن: سلام

نگین:به به سلام الی جون حال شما؟؟ خواهش میکنم بیا تو این خواهر گرازتو بردار ببر

الشن تک خنده ای کردو گفت: گراز هیکلته خواهر من به این خوش اندامی!

نیشم دوباره باز شد رو به الشن گفتم:

مرسی عزیزم کاری داشتی؟

الشن: نقاشی میخوام.

سری تکون دادو گفتم: اون معلم خل مغزتون نمیگه این نقاشیای حرفه ای رو از کجا میاری؟

الشن:نــــــــــه

_حالا موضوعش چی هست؟

الشن:دریای بیکران چو پروانه شد تمام زندگی ام چو لانه شد.

_چرا چرت و پرت میگی الشن؟ بیخیال بعدا واست میکشم!

الشن: الان بکش

_گفتم نه...

الشن:نمیکشی؟

_نه.

الشن: درررررک حقته بهت میگن گراز!

درو بست که شمیم و نگین زدن زیر خنده که صدای مبایل شمیم دراومد پریدم سمت مبایلش که رو تختم بود که اسم شایان روش خودنمایی میکرد که شمیم گفتش:کیه؟؟؟

_هیچکی

شمیم:یعنی چی؟؟ بده من ببینم!

میخواست بیاد سمتم که یه ندا به نگین دادم تا بگیرتش بعدم زدم رو دکمه برقراری تماس و گذاشتمش رو بلندگو اما حرفی نزدم.


romangram.com | @romangraam