#آن_نیمه_دیگر_پارت_9

خب شايد ماشينشو مي خواست... مثلا امروز تولدشه ها!

آوا قفل فرمونو باز کرد و گفت:

مگه نمي شناسيش؟ دست به سياه و سفيد نمي زنه. همه ي کارها رو دوستاش کردند. ماشين مي خواست چي کار؟ تو نگران اون نباش. کار خودشو راه مي اندازه.

سريع کمربندمو بستم. آوا خنديد و گفت:

يعني اين قدر رانندگيم بده که اين طوري از جات مي پري و کمربند مي بندي؟

خودم هم خنده م گرفت. به آوا نگاه کردم. قد کوتاهي داشت و پشت اون ماشين با اون عظمت قيافه ي مضحکي پيدا کرده بود.در واقع جواب سوال آوا مثبت بود ولي نجابت به خرج دادم و هيچي نگفتم.

به سمت خونه ي احسان رفتيم. تازه داشتيم وارد اتوبان مي شديم که يه 206 مشکي برامون مزاحمت ايجاد کرد. آوا که زيرلب به مزاحم ها فحش مي داد چشم غره اي نثار اونا کرد. دو پسري که توي ماشين بودند تيپي کاملا مطابق مد روز زده بودند. من با خودم فکر کردم که اگه آوا رژ قرمزشو پاک کنه شايد بهتر باشه. يکي از پسرها سرشو از شيشه بيرون اورد و گفت:

آخه کوچولو! تو رو چه به رانندگي کردن؟ مگه به کوچولوها هم گواهي نامه مي دن؟

آوا پشت چشمي نازک کرد و گفت:

رانندگي من از هرکي بهتر نباشه از شما دو تا که بهتره.

سرمو پايين انداختم و خنديدم. يادم اومد که آوا هر وقت مي خواست ماشينو پارک کنه سرشو مثل غاز دراز مي کرد تا کاپوت ماشينو ببينه. با اين فکر خنده م شدت گرفت. پسرها خنديدند و راننده گفت:

حريف مي طلبيم.

آوا ابرو بالا انداخت و با زرنگي گفت:

من اگه بخوام که مي تونم نابودت کنم... ولي اگه دوستم پشت فرمون بشينه محوت مي کنه.

پسرها خنديدند. آوا با سر بهم اشاره کرد و گفت:

بيا بشين پشت فرمون!

من اخم کردم و گفتم:

آوا! خواهش مي کنم! بي خيال شو!

آوا با تحکم گفت:

بيا حال اين دو تا رو بگير و عصبانيم نکن!

راننده با حالت توهين آميزي شيشکي بست و گفت:

زن ها رو چه به رانندگي کردن؟ بايد برن خونه بشينن ظرف بشورن!

romangram.com | @romangram_com