#آن_نیمه_دیگر_پارت_10


يه لحظه احساس کردم که قلبم به شدت به تپش در اومد. به اين جمله حساسيت داشتم. دست هامو مشت کردم. به خودم نهيب زدم:

آروم باش! دوباره شروع نکن.

ولي نمي تونستم... خون تو رگ هام با سرعت به جريان در اومده بود. لب هامو بهم فشردم و گفتم:

آوا بزن کنار!

آوا با عصبانيت گفت:

چي و چي بزن کنار؟ من دوست ندارم کم بياريم.

با عصبانيت گفتم:

احمق جون! مي خوام بشينم پشت فرمون!

آوا سر تکون داد و با خنده گفت:

آهان! اي ول!

ماشينو کنار زد. به سرعت پياده شدم و پشت فرمون نشستم. پسرها با حالتي تحقيرآميز برايم سوت زدند. کمربندمو بستم و به آوا هم اشاره کردم که همين کارو بکنه. فرمون و با پنجه هام فشردم... پامو روي گاز گذاشتم. صداي بلند تيک آفم توي فضا پيچيد و ماشين از جايش کنده شد.

از گوشه ي چشمم 206 و ديدم که کمي از ماشين ما عقب افتاد. شتابش به ماشين ما نمي رسيد. پامو بيشتر روي گاز فشار دادم. خدا رو شکر کردم که اتوبان خيلي شلوغ نبود. به حالت مماس از يه تاکسي سمند سبقت گرفتم و صداي بوق تاکسي بلند شد. رو به روي تاکسي در اومدم و شروع کردم به حرکات مارپيچي... بي اراده مي روندم... حضور 206 و فراموش کرده بودم. آوا که کمي هول کرده بود رو بهم کرد و گفت:

ديوونه بازي در نيار... مارپيچي نرو!

بي اختيار پوست لبشو کند. از سمت راست يه ون سبز سبقت گرفتم. در همين موقع 206 به ما رسيد. کمي از ماشينمون فاصله گرفت و گاز داد. منم سرعتمو بيشتر کردم... آوا جيغ زد:

رواني! دوربين کنترل سرعت... گواهينامه ي رضاي بدبخت رو سوراخ مي کنند... رضا منو مي کشه... .

فقط در جوابش خنديدم. يه بار ديگه خودم شده بودم... داشتم با سرعت مي روندم... نمي فهميدم که توي کدوم اتوبانم... نمي فهميدم که دارم به کدوم سمت مي رم... ماشين هاي اطرافمو نمي ديدم... صداي جيغ هاي آوا رو درست نمي شنيدم. در همين موقع 206 گاز داد کمي از ما جلو زد... آوا جيغ زد:

بابا دوربينم داره به خدا!

داد زدم:

اين قدر نگران دوربين نباش... جاشو مي دونم.

206 با يه حرکت حرفه اي سبقت گرفت و جلوي ماشينمون در اومد. کمي سرعتو پايين اوردم. 206 گاز داد و من زدم روي ترمز... نوري تو فضا پيچيد و دوربين از 206 عکس گرفت. از دوربين گذشتم و پشت 206 روندم. آوا با تعجب به سمت عقب برگشت ... انگار منتظر بود که دوربين از ما هم عکس بگيره. بعد دوباره صاف نشست و نگاهي متعجب به عقربه ها کرد و سرعتو چک کرد. پوزخندي زد و گفت:

بابا تو ديگه کي هستي؟


romangram.com | @romangram_com