#آن_نیمه_دیگر_پارت_49
رئيس يه شرکت معتبر چه احتياجي به يه راننده ي دختر داره؟ اونم راننده اي که گواهينامه نداره؟
سايه گفت:
پس گواهينامه م نداري... بايد در موردش حرف بزنيم.
خيلي رک گفتم:
من اصلا از پيشنهادت خوشم نيومده...
در ماشني و باز کردم و خواستم سوار شم که سايه با خشونت غير منتظره اي در و محکم بست. بي اختيار دستم و توي جيبم کردم و چاقو رو لمس کردم... او ديگه لبخند نمي زد. با عصبانيت گفت:
گوش کن ببين چي بهت مي گم! من دو روز بهت وقت مي دم که در موردش فکر بکني. مهلت خودم داره تموم مي شه... خوشم نمي ياد بچه پررويي مثل تو منو توي دردسر بندازه. بهش فکر کن! فهميدي؟ دو روز ديگه مي يام سراغت. به اين فکر کن که با همين رانندگي ديوونه وار و با همين ويراژ دادن ها که مشخصه چه قدر ازش ل*ذ*ت مي بري مي توني ماهي چند ميليون درآمد داشته باشي.
سر تکون دادم و گفتم:
من اهل کار خلاف نيستم.
سايه که هر لحظه عصباني تر مي شد گفت:
من کي گفتم خلافه؟
صدام و کمي بالا بردم و گفتم:
تو فکر مي کني من خرم؟ آدمي که خلاف کار نباشه ماهي چند ميليون به دختري که گواهينامه هم نداره نمي ده. فکر مي کني از پشت کوه اومدم؟ آخه کسي که رئيس شرکت ايران هورمون باشه نيازي به آدمي با ريخت و قيافه ي تو نداره که براش دنبال راننده بگرده.
سايه هم صدايش و بالا برد و گفت:
خيلي داري روت و زياد مي کني. از اين بلبل زبوني هات خوشم نمي ياد. دو روز ديگه مي يام سراغت. بشين قشنگ فکرات و بکن... هفته اي يکي دوبار رئيسم و مي بري اين ور و اون ور در عوض ماهي چند ميليون مي گيري... اصلا هم نياز نيست که کسي با خبر بشه... هيچکس نمي فهمه... تو هم مي توني پول خوبي در بياري... پشتت به کجا گرمه که اين قدر راحت مي گي نه؟ مي دوني ملت براي دو قرون بيشتر آدم مي کشن؟ تو مگه کجا کار مي کني؟ مگه چه قدر مي گيري؟
پوزخندي زدم و گفتم:
من پشتم به يه باباي پولدار گرمه... بهترين شغل دنيام داشتن يه باباي پولداره.
سايه پوفي کرد. کلافه شده بود... منم که ديگه مطمئن شده بودم او داره از کار خلاف حرف مي زنه کمي ترسيده بودم. سعي مي کردم به روي خودم نيارم... خيلي خوشحال بودم که ظاهرا در اين زمينه موفق بودم. زبونم که کلا افسارش دست ضميرناخودآگاهم بود و بي اختيار براي خودش نطق مي کرد، به کمکم اومده بود.
سايه گفت:
مي دونم تا حالا شده پيش خودت آرزو کني که اي کاش کار داشتي و حقوق خودت و داشتي. آدم وقتي از باباش پول بگيره مجبوره ازش اطاعتم بکنه... مجبوره هرچي مي گن بذاره روي چشمش... براي اين که محتاجه ولي اگه روي پاي خودش وايسته مي تونه هرکاي دوست داره بکنه. مطمئنم اين موضوع به فکر خودتم رسيده.
اين فکر به ذهنم رسيده بود ولي لزومي نداشت که سايه هم در جريان قرار بگيره. در ماشين و باز کردم و گفتم:
من حرفم و زدم... علاقه اي ندارم که با کسي مثل تو همکاري کنم... خداحافظ!
romangram.com | @romangram_com