#آن_نیمه_دیگر_پارت_38
ولش کنم تا شب در مورد اندامم!!!! مي خواد حرف بزنه! پررو!
يه صدايي توي سرم گفت:
وقتي توي صورتشون مي خندي پررو مي شن ديگه!
فروشنده دوباره داشت پر حرفي مي کرد:
باشه... من ديگه حرفي نمي زنم... من به خاطر اين که به انتخاب بهتر شما کمک کنم اينجام!
زيرلب گفتم:
خب حرف نزن ديگه!
بدون توجه به جملات پسر رو به آوا کردم و گفتم:
نظرت چيه؟
آوا گفت:
بدک نيست!
نگاهي به باروني کردم... بدک نيست؟ خوشگله که!
فروشنده دوباره شروع کرد:
خانوم اين جنس ترکه! فقط همين يکيش مونده... اين و هيچ جاي تهران نمي تونيد زير صد تومن پيداش کنيد. اينجا نمايندگي مارکه ( ... )... نمايندگي تنديسمون داره همين و پنجاه تومن گرون تر مي ده... به خاطر اين که تک سايز شده قيمتش و اورديم پايين... .
با بداخلاقي به پسر گفتم:
آقا شما که هنوز داريد صحبت مي کنيد!
آوا از لحن بد من به خنده افتاد. پسر ابروهاي باريک و برداشته ش که حالم و بهم مي زد و بالا انداخت و گفت:
خانوم شما چه قدر عصبي هستيد!
من که لحظه به لحظه بداخلاق تر مي شدم گفتم:
آقا شما چه قدر حرف مي زنيد! من اصلا زير اين نگاه شما معذب مي شم... مي شه ما رو تنها بذاريد؟
فروشنده سرش و پايين انداخت و گفت:
romangram.com | @romangram_com