#آلاگل_پارت_97

_..بله؟؟

_ميگن بريم ديگه؟؟

در جوابش باشه اي گفتم و راهي خونه شديم.

فرزاد به تعارفاتم که ميگفتم بياد داخل خونه توجه اي نکرد و رفت ويلاي خودشون.

بقيه هم کم و بيش بيدار شده بودن.

به عمه تو آماده کردن صبحانه کمکش کردم و دورهم صبحانه رو خورديم.

با مژگان جلوي تي وي نشستيم. نگاهش کردم حواسش انگار جاي ديگه بود!آروم زدم روي دستش از فکر بيرون اومد و منتظرنگاهم کرد

_چيشده خانوم خوشگل؟

بي حوصله سوي تکون داد و گفت

_هيچي!

_منم باور کردم..!

نفس عميقي کشيد و گفت

_فکرکنم دارم شايان و ازدست ميدم!!!

romangram.com | @romangram_com