#آلاگل_پارت_83


_اره...

دستمو گرفت تو دستاش و نگران گفت

_خوبي آلاگل؟شيما ميگفت معدت انگار باز درد گرفته ؟!آره مامان؟

کلافه از دست شيما سري تکون دادم و گفتم

_اره خوبم مامان چيز خاصي نبود.الان خوبه خوب شدم خاطرت جمع.

لبخندي به روم زد

_باشه عزيزدلم...اگه بهتري بلند شو حاضرشوميخواييم بريم ساحل...غروب آفتاب ديدنيه...

خوشحال لبخندي زدم و بلندشدم.

مامان از اتاق خارج شد و پشت سرش دوتا دخترا وارد شدن..

شيما_اووه چته خب؟چرا اينجوري نگاه ميکني ؟

جواب بهش ندادم و به طرف دستشويي رفتم.

يه تيپ اسپرت معمولي زدم و راهي پايين شدم.


romangram.com | @romangram_com