#آلاگل_پارت_71

_ميگم..با يکم پياده روي چطوري؟

لبخندي به روش زدم و بلند شدم.لباسمو تکوندم و نگاهي به بقيه کردم.

هرکس مشغول کاري بود...

با فرزاد هم قدم شدم و کم کم از جمع دور شديم.

ريه هاشو از هواي لذت بخش پر کرد..

_عاليه... اين هوا عاليه آلاگل! من عاشق طبيعتم.

نگاهي به سرسبزي هاي اطرافم کردم...

_اره...خيلي لذت بخشه!من بيشتر عاشق دريا هستم...

دستي تو موهاش کشيد...

_آلا..؟ميتونم يه سوال بپرسم؟

_اره بپرس...

_اون روز...که تو ماشين بوديم!کيو ديدي که با ديدنش بهم ريختي؟

حرکت پاهام آهسته شد...

romangram.com | @romangram_com