#آلاگل_پارت_6
_گمشووو ديونه!
نگاهم به چشماي شيما افتاد ...عميق نگاهم ميکرد.شيما خوب منو ميفهميد...هيچوقت نميشد حقايق رو ازش پنهون کرد!
قسمت 8:غذاهارو آوردن و مشغول خوردن شديم.سعي کردم فکرمو به سمتي که عرفان نباشه منحرف کنم!
غذام که تموم شد رو به بچه ها گفتم
_کي با،بام تهران موافقه؟؟
مژگان و شيما موافقت خودشونو اعلام کردن ولي شايان گفت:_بيخي بابااااا !راننده خستس ...خوابش مياد!
_إإإ لوس نشو شايان...در ضمن رأي با اکثريته!
شايان_منم مظلوم و تنها...مجبورم قبول کنم ديگه! شيما مشتي زد تو بازوش و گفت
_هههه تو پيش مظلوم لنگ انداختي بچه پرووو!
با خنده از رستوران خارج شديم و تا رسيدن به مقصد ساکت بوديم و صداي خواننده بود که سکوت رو ميشکست. ..
کمي پياده روي کرديم و بعد هم روي نيمکت ها نشستيم ..شايان مشغول حرف زدن بود که از جام بلندشدم
شيما_کجا ميري آبجي؟!
_ميرم بستني بگيرم. ....و ازشون دور شدم.
romangram.com | @romangram_com