#آلاگل_پارت_5
_سلاااام.
مژگان_سلام خره من
شيما با خنده_سلام عزيزم.
شايان با صداي نازک_سلام عجقم
با اين لحنش هرسه تامون خنديديم.مژگان هميشه بهم ميگفت عشقم و از وقتي شايان با لحن زنونه اداش رو در مياره حرصي ميشه و بهم ميگه خره..!
اول رفتيم مرکز خريد چون مژگان ميخواست واسه تولد دوستش لباس و هديه بخره..و بعد هم رفتيم رستوران...
هرکدوم غذايي سفارش داديم و منتظر مونديم...
تو فکر عرفان بودم...بي خبر از من چيکارميکنه الان؟!دلم واسش تنگ شده..دستم رفت سمت گوشيم ولي اين ..غرور لعنتي..!دستي جلوي چشمام تکون خورد...
با صداي شايان بهش نگاه کردم.
_چيه آلا؟!امشب پکري انگار..چيزي شده؟؟!
مصنوعي خنديدم و گفتم _نه بابا خوبم..
مژگان_خره من شايان راست ميگه انگار يه چيزيت هست!الهييي زيادي ازت باري گرفتن؟!
تک خنده اي کردم و گفتم
romangram.com | @romangram_com