#آلاگل_پارت_4
مامان _خوبي دختر مامان؟
_ممنون.
بابا_سميرا..؟!!سه تا قهوه بيار.
بابا_خب..آلاگل خانوم!چه خبرا؟
_سلامتي بابا...
تمايلي به حرف زدن نداشتم!قهوه ام رو سريع خوردم و به اتاق برگشتم.شلوار جين مشکي و پالتوي يقه خز سفيدم رو پوشيدم.موهامو بافتم و يه طرفم انداختم.آرايشم شامل يه رژ صورتي ملايم و ريمل ميشد...کلاه بافت مشکيم رو سرکردم و نيم بوت هاي سفيدم رو پوشيدم و کيف و وسايلم رو برداشتم و رفتم پايين .
بابا با ديدنم گفت
_کجا ميري آلا؟
_با بچه ها ميرم بيرون ...
مامان_مواظب خودتون باشين.
_چشم .خدافظ
بچها بيرون منتظر بودن ...قدم هامو تند کردم و سريع سوار ماشين شدم ...
romangram.com | @romangram_com