#آلاگل_پارت_56
سري تکون دادم و به گفتن موفق باشي اکتفا کردم.
صحبتامون حول همين موضوعات بود ...
بعد از صرف شام منو عمو نادر شطرنج بازي کرديم که کلي بهم خوش گذشت!
کم کم عزم رفتن کردن...
خيلي خوابم گرفته بود...
قرار بود فردا بعد از صبحانه حرکت کنيم.
شب بخير گفتم و رفتم بالا...
بعد از عوض کردن لباسام رو تخت ولو شدم و چيزي نکشيد که خوابم برد.
_آلا...آلاگل؟؟؟؟بلند شو ديگه دير شد...
کلافه از غرغراي مامان پتو رو با حرص کنار زدم و از تخت اومدم پايين...
دست و صورتمو شستم و شروع کردم به جمع کردن وسايلم. تصميم گرفته بودم بيشتر از مامان اينا پيش عمه بمونم.دلم ميخواست تا آخر فروردين پيش عمه بمونم....
لباس و وسايلم رو آماده کردم و کنار اتاق گذاشتم.
romangram.com | @romangram_com