#آلاگل_پارت_34


_نميدونم!شايد يه مشکلي واسش پيش اومده زنگ بزن به گوشيش.

همون موقع واسم اس ام اس اومد

ساره بود_آخيييي عزيززززم.. منتظرمي ؟؟انقد اونجا وايسا تا علف زيرپات سبز شه!!

از عصبانيت تند تند نفس ميزدم گوشي رو پرت کردم تو بغل شيما که متعجب نگام ميکرد

_بخووون... اينم نتيجه ي سادگيت!!!

و از کافي شاپ زدم بيرون...

دختره اي احمق منو سرکار ميذاري؟؟؟حاليت ميکنم...

_آلا؟؟؟؟آلاگل... وايسا ديوووونه....

سوار ماشين شدم و شيما هم کنارم نشست. ...

??:??]

از حرص صورتم ميسوخت...احساس ميکردم پوستم کمي سرخ شده.

_آلا.. آروم باش عزيزم...بعدا خودم به حساب ساره ميرسم.ناراحت نباش عزيزم از فکرش بيا بيرون...


romangram.com | @romangram_com