#آلاگل_پارت_30
_عمو نادر برگشتن!!
با اين حرفم مامان شکه شد و با خوشحالي و تعجب گفت
_سوسن...برگشتن؟؟ديديشون؟؟!!
مهلت حرف زدن به من نداد و روبه بابا گفت
_همايون؟شنيدي آلاگل چي گفت؟
??:??]
بابا_نه.. چي شده آلا؟
مامان_نادر و سون برگشتن...
بابا آروم از روي صندليش بلند شد و بطرفم اومد
_راست ميگي بابا؟
سرتکون دادم و گفتم_اره.. خودم ديدمشون...
اره خودم ديدمشون...تو اون تولد کذايي..اون يکي ديگه رو هم خوب ديدم...دست از اين فکرا برداشتم و گفتم
romangram.com | @romangram_com