#آلاگل_پارت_28


يني چي؟!اين حرفاي بابا ..؟يعني به رفت و آمد هاي من شک داره؟!!يا...يا چي ميتونه باشه اصلا دليل اين حرفاش؟من که خودم راننده سرويس قبلي رو رد کردم بره و اونم مخالفتي نکرد ولي...

_واسه چي بابا؟چيزي شده؟

_نه نه دخترم..فقط براي محافظت بيشتر خودت...

با اشاره به خودم گفتم _محافظت از من؟؟وااا... بابا مگه چيزي منو تهديد ميکنه؟

موهامو بهم ريخت و حين بلند شدن گفت

_فضولي موقوف...اگه بهتري آماده شو عمو محسن و عمو هادي ميان اينجا...

??:??]

با رخوت از جاي گرم و نرمم بلند شدم... بعد از شستن دست و صورتم يه تيپ معمولي زدم و رفتم پايين...

حالم بهتر بود ..

چند دقيقه که نشستم عمو محسن اومدن...

رفتم به استقبالشون...

با عمو محسن دست دادم که منو تو آغوش گرفت و رومو بوسيد که با صداي گرفته به اعتراض گفتم


romangram.com | @romangram_com