#آلاگل_پارت_27
انقدر تبم رفته بود بالا و حالم بد شد،که مامان اومد دنبالم و رفتيم دکتر و بعد هم رفتيم خونه...
داروهامو خوردم و تا بعد از ظهر خوابيدم...اونم چه خوااابي!چندبار بيدارشدم و دوباره به سختي خوابيدم...
گوشيمو از آباژور کنار تخت برداشتم..خبري نبود!
در اتاق باز شد...
نور گوشي تو صورتم نشون از بيدار بودنم ميداد...
بابا_دختر بابا بيداره؟..
تو جام نيم خيز شدم.و آروم گفتم سلام...
چراغ اتاق رو روشن کرد و اومد کنارم رو تخت نشست.
بيشتر نشستم... دستمو گرفت تو دستاش..
_آلاگل بهتري بابا؟
_اره باباجون بهترم...
کمي مکث کرد.. انگار واسه گفتن چيزي مردد بود.بالاخره به حرف اومد
_دخترم.. با راننده اي که واست گذاشتم برو مدرسه. بيرون و... هرجاهم ميخواي حتما به من خبر بده ...اين راننده هميشه هست.هرجا بخواي بگو ميبرتت..باشه بابا؟قول ميدي بهم؟
romangram.com | @romangram_com