#آلاگل_پارت_156
جوييدن لبهام متوقف شد...چي گفت اين؟؟وااي خدا...انگاري خيلي مست کرده ...يه شيشه ي خالي ديگه هم کنار اون يکي بود...
دستاشو تکيه گاهش کرد و سرشو از عقب آويزون کرد...
دستاش کم کم شل شد و دراز کشيد..
با چشمهاي خمارش بهم خيره شد...
خودشو کشيد جلو و با دستش دست راستمو گرفت و انگشتامو لمس کرد ...
اخم مصنوعي کرد و با حالت چندش آوري گفت
_الهييي...چرا دستات يخ کرده عشق..م...؟الان خودم گرمت ميکنم...
دستمو کشيدم و با بغض گفتم
_به من دست نزن ...
باحالت زاري بلند شد نشست...پيراهنشو در آورد...و دوباره دستش قفل شد دور مچ پاهام..
دستمو گرفتم به تاج تخت ...ولي با اين حال اون زورش بيشتر بود...
به کمک پام منو کشيد پايين ...جوري که حالت خوابيده شدم.
دستشو آروم از مچ پاهام نوازشگونه کشيد تا بالاي زانوم...
romangram.com | @romangram_com