#آلاگل_پارت_151

با داد گفت

_رامين...

در به سرعت باز شد و همون پسره اومد تو..

_بله آقا؟

با دستش سرمو محکم به عقب حل داد و بطرف رامين رفت.

_بازش کن بيارش اتاق ته باغ...

لرزش بدنم به حدي بود که از سرما اينجوري نلرزيده بودم...خيلي بد بود بترسي و هيچ کاري دستت نباشه...

اي کاش بتونم از دستش فرار کنم ... خدا منتظر راه نجاتم..

بعد از اينکه عرفان از اتاق خارج رامين با به چاقو بطرفم اومد...کلا عوضي خوشش ميومد منو بترسونه. ...غيراز بريدن طناب دست و پاهام چيکار ميخواست بکنه آخه؟؟؟؟هوووف...

کثافط طناب رو هي ميکشيد به دستم ولي من دم نمي زدم..فکرکنم لبم ديگه زخم شده بود انقدر به دندون گرفتمش.

بازومو به چنگ گرفت و محکم هولم داد نميتونستم خوب روي پاهام بايستم...کفش هم که پاهام نبود...

با قيض گفت

_اَاَاَہ سفت وايسا دخترِ احمق ...

romangram.com | @romangram_com