#آلاگل_پارت_149

_کور خونده....امروز روز نابوديه .نابودي تو ...انتقام از تو و پدرت...

صداش يکم بغض داشت

_کاري ميکنم که درد تا آخر عمر با همتون همراه باشه...مادرمو ازم گرفتين...بهش قول داده بودم نابودي شمارو بهش نشون بدم ولي...دووم نياورد و رفت...واسه هميشه !تقصير اون ساره ي عوضي شد ...دلم خنک شد وقتي با ماشين بهش زدم...

اما...تاوان دادن تو ..درد کشيدن تو ..چندبرابر ساره است..

هق زدم و گفتم

_تو يه رواني به تمام معنايي!ازت متنفرممممم عوضييييي ...

_ميدوني ...گريه کردن و ضجه زدنتو که ميبينم دلم آروم ميگيره...آخرين بار که با پدرت حرف زدم التماس ميکرد کاري به تو نداشته باشم...حتي پليس رو هم در جريان گذاشت..ولي هيچکس دستش به من نميرسه تا پايان نقشه ام ...

تمام حرفاشو با جديت ميگفت ...

از اتاق خارج شد ..ديگه مثل ديونه ها شده بودم .به يجا خيره...حتي اشکمم ديگه خشک شده بود...

ذهنم روحم جسمم همه ي وجودم خسته بود و درد ميکرد....

ازچيزايي که شنيده بودم ترس داشتم...مدام سعي ميکردم از ذهنم دورشون کنم و خودمو گول بزنم ...ولي نميشد .لعنتيا مثل يه فيلم جلو چشمم ميومدن...

اون پيام هايي که عرفان به شماره ناشناس فرستاده بود ...از همون موقع رنگ تهديد توي پيامهاش معلوم بود...حتي يکيشو خوب يادمه"تو منو نميشناسي ولي من توروخوب ميشناسم...وقتي حسابتو باهات تسويه کردم ميفهمي دُکے..."

حالا دليل اينکه چرا بابا واسم راننده گذاشت و اون توصيه هارو بهم کردو ميفهمم...

romangram.com | @romangram_com