#آلاگل_پارت_144


با لکنت گفتم

_مي..ميشه ..يه دس..يه دستمال ..بهم بدي ..؟؟

_ميخواي چيکار؟؟؟

با دستم خون خشک شده رو صورتمو بهش نشون دادم و گفتم

_واسه اين...

يه دستمال از جيبش در آورد و بهم داد.

سريع گرفتم و بقيه آب تو ليوان رو ريختم رو دستمال و به لبم کشيدم و با انزجار خون رو پاک کردم.

نکنه تو غذام يه چيز ريختن؟؟نکنه بميرم؟؟؟واااييي ...دستم رو قاشق مونده بود..

_پس چرا نميخوري؟؟؟نترسسس زهر توش نيس..

با زور چند قاشق غذا رو خوردم و سيني رو به دستش دادم...

سيني رو گذاشت رو زمين و خيلي سريع دستامو بست...نگاهي به پاهام کردم کبود و زخم شده بود....

لعنت بهتون.


romangram.com | @romangram_com