#آلاگل_پارت_140
اختيار اشک هام ديگه دست خودم نبود...
با خشم بطرف اون پسره حمله ور شد و گفت
_داشتي چه غلطي ميکردي کثافط؟؟
با اين حرفش،دلم خوش شد که شايد نجاتم بده ..ولي با حرف بعديش آوار روي سرم خراب شد ...
_مگه نگفتم فقط نگهبانش باشي؟؟؟دست درازي به اون دختر فقط حق منه نه توي آشغااال...
دست درازي؟؟به من..؟بدتر از اينم بود؟زنداني باشي..با دوتا آدم که از پست هم بدترن...که حيوون صفتن ...
خدايا؟ميبيني منو؟توروجون عزيزترين بنده ات قسم يه راه نجات بذار جلو روم...
پسره رو مرخص کرد و يه سيگار از جيبش درآورد...
نکنه...نکنه همه اينا با هم دستي و همکاري ساره بوده؟؟يعني ساره و ..عرفان همدست شدن تا منو به اينجا بکشونن؟؟؟وااي خدا...
_واسه چي منو آوردي اينجا؟؟؟ها ...؟؟واسه چييي؟؟؟
بي توجه به من به سيگارش پک عميق ميزد...
_با توام عرفان؟؟؟؟چيکارم داري بي ناموس؟؟؟؟
romangram.com | @romangram_com