#آلاگل_پارت_138


با نفرت نگاهش کردم ...چند ميلي صورتم بود.عصبي نفس مي کشيد و با حرص گفت

_يه بار ديگه..فقط يبار ديگه دهنتو وا کني و هرچي به دهنت هرز اومد بگي ..بد ميبيني ...بد!!!

ايستاد...

نگاهم فقط رنگ نفرت داشت.

_تا بهم نگي کي هستي و چرا منو دزديدي بدتر هم ميشنوي!

اول نگاهم کرد و بعد زد زير خنده ..فقط مي خنديد...منم متعجب نگاهش ميکردم!رواني بود...

خندش که تموم شد گفت

_جوک تعريف نکن واسه من..درضمن من مجبور نيستم جوابتو بدم کوچوولو...

مکثي کرد و ادامه داد

_ديگم فضولي نکن که واست بد ميشه...

_هه مثلا چه غلطي ميخواي بکني؟؟؟

ميترسيدم ...خيلي زياد!ولي نميتونستم ساکت بمونم ...


romangram.com | @romangram_com