#آلاگل_پارت_131
لبخندي به روش زدم و گفتم
_سلام..ممنون
با شيما هم دست داد و بهش خوش آمد گفت ...
مادر ساره به سمتون اومد..از شباهت چهرشون واضح بود که مادر و دختر هستن!
_سلام خانوم سميعي!
دستمو بطرفش دراز کردم شيما هم متقابلا همين کارو کرد.
اونم با رويي خوش بهمون دست داد
_خوش اومدين دختراي گلم...شما بايد دوستاي مدرسه ي ساره باشيد درسته؟
_بله..
ساره،من و شيما معرفي کرد و بعدهم راهنماييمون کرد به سمت يه جايگاه خوب تو سالن .
رو صندليها نشستيم.و مشغول ديد زدن اطراف شدم...
جمعي تو پيست رقص بودن و جمعي هم مشغول صحبت ...
داشتم نوشيدنيمو آروم آروم ميخوردم که شيما صدام زد
romangram.com | @romangram_com