#آلاگل_پارت_116


دستامو از هم بازکردم و هواي دلپذير رو به ريه هام فرستادم.

_خفه نشي...!

با صداي کسي که نزديکم بود جيغ خفيفي کشيدم و يه قدم عقب رفتم .

ديوونه مثل جن ميمونه...بعد به من ميگه فوضول!

خنده ي کوتاهي کرد و گفت

_ترسيدي؟

دست به سينه نگاهش کردم

_خيلي ترسيدي؟نکنه لال شدي؟؟تو که خوب بلدي جواب بدي!!...

خيره ي دريا شد و گفت

_حالا چرا تنها اومدي اينجا؟نميترسي بدزدنت؟

و پوزخندي زد!

_فوضولي مگه؟


romangram.com | @romangram_com