#آلاگل_پارت_109
اهنگ بعدي,اهنگي بود که با شيما کلي باهاش رقصيده بوديم...
خيلي زود حرکاتمون هماهنگ شد و بدون توجه به بقيه به رقصمون ادامه داديم..
اهنگ که تموم شد نگاهي بهم کرديم و خواستيم بريم بشينيم که با قيافه ي تحسين آميز بقيه رو به رو شديم...البته مامان باباهاي خودمون که واسشون اشنا بود اين چيزا ..
فرزاد خيره نگاهمون ميکرد و کم کم واسمون صداي کف زدنشون بلند شد ..
تشکر کرديم و نشستيم...
شربتمو يه نفس سرکشيدم...ليوان رو آوردم پايين که نگاه مسخره ي مهراد و ديدم .يه پوزخند زد و نگاهشو برخلاف من تغيير داد....
معلوم نيست چشه اين پسره؟!خووب تشنم بود ...نکنه رقصم و مسخره کرده؟؟به درک اصلا...والا !بهتر از خودشم که بلد نيست يه قرکوچيک بده!اگه بلد بود که ميومد وسط....!!
خاله کيک فرزاد و آورد و شمع هارو روشن کردن.
قبل از فوت کردن شيما بهش گفت
_آقا فرزاد..آرزو کن اول بعد فوت کن!
فرزاد لبخندي زد و چشماشو بست و لحظه اي بعد چشماشو باز کرد و شمع رو فوت کرد...
وارد27سالگي ميشد!!
مهراد_خوب خوب حالا نوبت قسمت اصليه تولده!!
romangram.com | @romangram_com