#آلاگل_پارت_108


گوشي به دست از يه اتاقا اومد بيرون..سريع نگاهمو برگردوندم!ولي چه تيپي زده بود خيلي بهش ميومد..شلوار خوش دوخت سبز يشمي تيره با پيراهن ساده ي سبز خيلي ملايم و کمرنگ..بارنگ چشماش همخوني داشت!

فريده,ضبط رو روشن کرد و آهنگ قشنگي پخش شد.

بچها کم کم بلند شدن واسه رقص...

عمو هادي هم اومد تو جمع رقصنده ها و با شيما مي رقصيد...خيلي باحال مي رقصيد جوري که همه با يه نگاه بهش,لبخند مي اومد رو لباشون.

فرزاد هم رفت وسط.. من نشسته بودم و..با نگاه به پيست رقص ميشد فهميد که مهراد هم نشسته هنوز..

عمو هادي_آلا بيا ديگه چرا نشستي دختر؟؟

لبخندي زدم و با صداي بلند گفتم

_باشه عموجون ميام...

نه که رقص بلدنباشماااا نه اصلااا ولي نميدونم چرا دلم نميخواست جلوي مهراد و خانوادش برقصم...!!!

خلاصه دل و زدم به دريا جاي عمو رو کنار شيما پرکردم...

بقيه هم کم و بيش ميومدن يه قر ميدادن و ميرفتن.

اصولا اگه آهنگ مناسب مي بود,منو شيما رقصمون هماهنگ ميشد انگار که از قبل تمرين کرده باشيم..


romangram.com | @romangram_com