#آلاگل_پارت_103

وارد اتاق شدم. لباس زرشکي رنگ دخترونه که استين سه ربع بود و کمربندطلايي باريکي داشت رو پوشيدم.

نصفي از موهامو بالا بستم و حالت آبشاري و قشنگي شد.

يه آرايش مليح دخترونه هم انجام دادم و لاک زرشکيمو به دستهام زدم ..

کمي هم عطر زدمو حاضر و آماده با مژگان و شيما از اتاق خارج شديم.

شايان با ديدنمون سوتي زد و گفت

_براووووو... چي شدين شماهاااا..!البته هميشه يکيتون از همه سر تره...و چشمکي به مژگان زد.

مژگان هم که خررررکيف!!خخخخ.

همگي حاضر و آماده از خونه زديم بيرون.

تا ويلاي عمو نادر زياد راه نبود...

با استقبال گرم عمو و خاله وارد شديم...

قسمتي از سالن تزيين شده بود!

غير ازما دوتا خانواده ي ديگه هم اونجا بودن...يکيشون که عمو و زن عموي فرزاد بودن که پسر کوچيکشون همون اول با متين اخت شد.

اون خانواده هم که خانوم و آقاي متشخصي بودن کناري نشسته بودن.خاله معرفيشون کرد...مادر و پدر,مهراد بودن!!

romangram.com | @romangram_com