#آلا_پارت_91

- چی؟!! نارنجی پرتقالی که نیست!
سردار عصبی گفت : رنگش بده، رنگش جلب توجه می کنه!
- سرمه ای جلب توجه نمی کنه! من عروسم نباید تیره بپوشم.
سردار - پوشیه زدی با این لباس بدتر داری جلب توجه می کنی! همه نگاها به طرف چشمت جلب می شه.
- می خوای اونم عینک سیاه بزنم؟
سردار - برو سرمه ای بپوش، نه ، نه، قهوه ای بپوش، سبز... نه سبزم نه...
با حرص نگاش کردم و آروم گفتم : طوسی، طوسی نه، اصلا رنگ های سرد نه چون با چشمات ست میشن برات مهمه!؟
سردار با حرص نگام کرد از چپ به راست از راست به چپ، آروم زمزمه کرد.: برو عوض کن.
- عوض نمی کنم. اون جا فقط خودمونیم و عموت اینا و عمه هات. کسی غریبه نیست. تو دنبال بهونه ای که سر من خالی کنی،اما کور خوندی! «قرصو از تو کشو بهش دادم و گفتم»: میای یا نه!؟
سردار - نمی تونم این طوری رانندگی کنم سرم خیلی درد می کنه.
- من رانندگی می کنم.
- با اون کمرت؟
- فاصله ی زیادی نیست می تونم، قدرتامو ازم نگیر، به اندازه ی کافی ضعیفم...
سردار یهو شاکی گفت : تو خیابون با این آبیِ زنگاری نمیای ها.
بی حوصله و عاصی شده نگاش کردم و گفتم : غیرتت فقط تو محدود کردن و محصور کردنه.
سردار باز عصبانی گفت : منظورت چیه !؟ هان !؟
زیر لب گفتم : هیچی!
سردار مقابلم در اومد و سدّ راهم شد و گفت : منظورت چیه؟
گفتم : هیچی، سردار چرا این قدر به پر و پای من می پیچی؟ اَه! کفری می کنی آدمو...
سردار شمرده و عصبی با اون چشمای قرمز و صدای خش دار گفت : منظور از بی غیرتیم چیه؟
گفتم:منظوری نداشتم« بلند تر گفتم»اصلا چرا گیر میدی؟دیر شد بریم بیاییم بعد دعوا کنیم...
رفتم چادرم رو سرم کردم و سریع ریموت رو برداشتم و با ذوق گفتم : وای دلم برای رانندگی یه ذره شده.... سریع کفش پوشیدم و سردار تازه رفت تو آشپزخونه و جیغ زدم : سردار بیا دیگه.
عاصی شده گفت : قرصم رو کوفت کنم؟ -هاپ هاپ.
سردار با حرص گفت : بی تربیت.
- سردار من می رم ماشین رو از پارکینگ در بیارم.

@romangram_com