#آلا_پارت_92

سردار - برو، برو، کشتی منو، انگار داره می ره شهر بازی...
رفتم پایین، گوشیم زنگ خورد، این کمال زاده هم ول کن ما نیست ها! حالا هی می گم جا گرفتم. شو تموم شد و رفت این هنوز گیر کرده! مردک یالغوز...
رفتم ماشین رو از پارکینگ درآوردم، کمال زاده دو بار دیگه زنگ زد امشب افتاده روی دنده ی زنگ.
بوق زدم سردار دست بجنبونه، داشبرد رو باز کردم دیدم توش پاستیله. من پاستیل دوست نداشتم. خرس گنده پاستیل می خوره؟ ادکلنش اون جا بود، برداشتم یکم روی مچ دستم زدم و بو کشیدم... بوی خودشه...
بوی چوب و زنجبیل و توت، این بو رو خیلی دوست دارم... عطر رو گذاشتم سر جاش، یه قوطی چوبی دیدم برداشتم باز کردم، یه سرویس جواهر گل پنج برگ بود... این برای کیه !؟ ... بلندش کردم، آویز گردنش پاره شده! گوشواره و دست بندش هم نیست! برای پانته آ ست!
پاره شده، براش طلا میخره طلا می بره، من یه کمد پر از طلا دارم الآن ولی فقط حلقه ام رو میندازم... اما این یه گردن بند یهو شد تیغ، شد تیر و صاف رفت توی قلبم، توی پنهون ترین جای قلبم که جایگاه یه مرد بی معرفت بود، گردن بند رو سر جاش گذاشتم، به دستم نگاه کردم ...
می لرزید... زیر لب گفتم : هیچی نیست .... هیچی نیست ... آروم باش، نلرز لعنتی ....
«یه زن درون من جیغ و فغان کرد»: براش حتی طلا هم می خره، خونه ماشین جواهر ... اون زنشه تو هیچی نیستی، تو هیچی نیستی براش باشه، باشه، آروم باش ... نباید ... نباید بفهمه که تو چه مرگته ...
عصبی سه چهار تا محکم زدم رو
فرمون و جیغ زدم :
- لعنتی لعنتی، من زنشم، من زنشم، برای من تا حالا کوفتم نخریده، بیاد بگه این کوفت تقدیم به تو.
شیشه رو پایین دادم، سوز سرد توی صورتم زد ولی نفس عمیق کشیدم و گفتم : خیله خب تموم شد ... مرتیکه، امیدوارم که قلبت مثل من بشکنه...
«باز رفتی سر خونه ی اول؟ خودخواهی!؟ قلبش از اون زن بشکنه ... "عذاب وجدان گرفتم، تکلیف اون چی میشه" تکلیف اون به من مگه ربطی داره؟ سردار ده ساله می شناستش چرا نرفت زودتر بگیرتش!؟ پس خود سردار هم کرم داره...»
در ماشین باز شد، اومد نشست و گفت : چرا هی بوق بوق می کنی؟
گاز دادم ... بلندگفت : آروم ... کوچه است ها!
- تو نمی خواد رانندگی به من یاد بدی شوماخر بعدِاین
سردار جوابم رو نداد و گفت : اون شیشه چرا پایینه!؟
شیشه رو بالا داد و گفت : همه رسیدن، مادرم زنگ زد...
داد زد : آلا آروم! چته! لایی چرا می کشی؟ حالا این بار نوبت منه. پوزخندی زدم و گفتم : نترس تو موقعیتت به خطر نمی افته. تو شل و زشت و چلاق هم بشی همیشه یه عده آویزونت می مونند چون تو بلدی خرج کنی تا دهنشون بسته بشه، تازه یه کلفت هم داری که زندانش تنگم می شه.
سردار - چی میگی برای خودت؟ می گم آروم رانندگی کن. یه بار هر دو طعم رانندگی ...
- هر دومون نه... من، تو چیزی از دست ندادی بلکه بهت اضافه هم شده.
سردار - من چیزی از دست ندادم !؟
- نه! تو ده سال با اون زنه بودی امسال سال یازدهمه چه فرقی کرده !؟ شما از اول همین مدلی بودید.
خدا رو شکر همه جوره هم می رسه، اگر دست پختش بده احیانا خب این تصادف سبب خیر شده، آلا کلفته رو داری، اگر جدیه، اگر تو مجبوری برای دل خانوم خانوما خودت رو سانسور کنی، آلا جای این رو هم پر کرده!
منم که دیگه خودم نیستم، برای رانندگی به دو تا چهار راه بالاتر حالا ذوق می کنم... تو... تو چی از دست دادی هان؟ چی؟ سلامتیت رو؟ آرزوهات رو؟ رویاهات رو؟ زیباییت رو؟ موقعیت اجتماعیت رو؟

@romangram_com