#آلا_پارت_58

-خواهرم یه پا لیدی گاگاست !
-آره خودشم.
مجتبی با خنده گفت:گاگا؟!
سردار-مجتبی !یه زنگ بزن غذا بیارن.
سلاله مچ سردار رو گرفت و سردار شاکی گفت :عه!
سلاله پاشو وایستا ببینم .پوزیشن هارو می گفت و سردار سر هر فیگور بعد کلی نوچ و نگاه...انجام میداد.
تا کارای اولیه عکس تموم بشه ساعت سه بود ،همه بعد چند ساعت عکاسی یه جا ولو شده بودن ناهار میخوردن که ماکان با خنده گفت :
_شاید باورت نشه آلا روبروی سردار نشسته بودم یه جوری که تقریبا پشتم به همه بود که راحت تر بتونم غذا بخورم .به سردار نگاه کردم اون اخم غلیظش هنوز رو صورتشه واز صبح باز نشده از این تیم هم ظاهرا اصلا خوشش نمیاد برگشتم پشت سرمو گفتم :چی ؟
سلاله که سرشو تو گوشیه ماکان فرو برده بود گفت:
_یییییه!!!!آلا عکست سی و پنج هزار تا لایک خورده اونم توی دوساعت .
عکسه...
سردار-کدوم عکس ؟! برگشتم طرف سردار شاکی به طرف ماکان و سلاله نگاه می کرد ،تیکه ی پیتزایی که تو دستش بود و پرت کرد تو جعبه و شاکی تر گفت :کدوم عکسو میگید ؟
ماکان-کدوم عکس ؟!معلومه عکس عروسی...
سردار از جا بلند شد و داد زد :کسی به شما گفت اجازه دارید عکس آلا رو پخش کنی که حالا لایک بخوره .
ماکان با خنده گفت :مگه عکسش بازه،کلا دوتا چشم از این دختر معلومه...
سردار عصبی تر گفت:من دارم میگم کی گفت اجازه داری شِر کنی ؟
ماکان به من نگاه کرد و گفت:فاز شوهرت چیه ؟
سردار یه داد بلند زد:با من صحبت کن .وارفته و یکه خورده به سردار نگاه کردم.
-سردار!!!!
سردار اومد از پشت میز بیاد آرنجشو گرفتم ،آرنجشو کشید و گفت :
گوشیو بده من...
ماکان-چی میگه بابا؟کی می فهمه زن توعه!ما برای پیجمون عکس زدیم ،آلا میدونه...
سردار-شما بیخود عکس زدی ،آلا اختیارش با منه،من اجازه میدم...
سلاله-سردار جان یه لحظه صبر کن ،خیله خب بزار صحبت کنیم .
سردار گوششو نزدیک سلاله کرد و شاکی و آروم گفت:

@romangram_com