#آلا_پارت_57
سردار یه نیم نگاه بهم کرد اما باز نگاهش کامل برگشت بهم و تو چشمام گیر کرد و گفتم:الوووو.
مامان_آلا!
سردار سر به زیر انداخت گفت :تو ماشینه.
_ارغوانی گرفتی ؟
سردار درحالی که می رفت گفت:بله.
_با رنگ ناخنم باید ست بشه ،قبلا ...
سردار ایستاد اما برنگشت به طرفم،دستای سلاله روی موهام هم ایستاد،مامان هم با حسرت نگام کرد و گفتم: دوست داشتم رنگ رژم همرنگ گل و ناخنم باشه،رنگ گل های روی سرم که روی موهام بازمه باشه..
با یه بغض گفتم:فکر نمی کردم اینطور بشه!می خواستم خاص ترین عروس سال بشم .
سردا کمی متمایل شد به پشت سرش که من در زاویه دیدش بودم از جلوی شونش غمگین نگام کردو رفت.
سلاله از پشت سرم بغلم کرد و گفت :هنوز با همین دوتا چشم همه جادو می شن تو خاص ترین عروس سالی!
مامان هم منو تو آغوش گرفت و گفت :ما پشتتیم اینو هیچ وقت فراموش نکن دختر نازم...
مامان چادر حریر رو باز کرد روی سرم گذاشت و سلاله گفت :
_همین جا وایستا یه عکس بگیرم.
سریع دوربینشو آورد ،سلاله عکاسی خونده بود ،منم عکاسی رو آکادمی تو کلاس های مختلف یاد گرفته بودم یه جور هردو مکمل هم بودیم من طراحی و دوخت خونده بودم و سلاله طراحیو از من یاد گرفته بود...
سلاله از زاویه های مختلف عکسو می گرفت ،سردار سلاله رو صدا زد و سلاله بدون اینکه نگاش کنه گفت :
-سردار گل و بیار ...فیلم بردار اصلی که همکار سلاله بودو اسمش ماکان بود وسلاله صداکردو زاویه فیلمو گفت و سردار گفت :
-مگه باغ نمی ریم ؟
سلاله-سردار جون اینا دیگه تخصص ماست ...تیم فیلم برداری کامل شد و وسایلو توی آتلیه پخش کردن وسلاله گفت :نور خوبه ،بچه ها صحنه رو خالی کنید !چند تا عکس ژورنالی می خوام...
سردار شاکی سلاله رو نگاه کرد و مجتبی با یا الله ،بلند اومد تو جماعتو گردید همون جا ایستاد و گفت:
-عه !چه خبره؟!مجتبی یکه خورده منو نگا کرد و دوباره سلام کردو گفتم سلام !چرا دوبار دوبار سلام میکنه .
مجتبی -آلا خانم ماشا الله چقدر عوض شدید .
-دست شما درد نکنه دیگه تو روی آدم تیکه میندازن .
مجتبی یکه خورده به سلاله نگاه کردو بعد روبه سردار گفت :
-به خدا میگم.
سردار عاصی شده رو مبل نشست و سلاله گفت :
@romangram_com