#آلا_پارت_4

یقشو گرفتم با یه دست چرخوندمش طرف دیوار ،تصور این که اونو با اون جثه برگردونم به طرف دیوار یکم خنده داره ولی برگشت ،رویه دیوار یک تابلوی بزرگ بود .
از چهره ام ،ابرو های پهن و قهوه ای ،چشمای ابی طوسی ،بینی متناسب که البته با ارایش بی نقص شده بود ،لبای طبیعی درشت که لب پایین کمی برگشته به طرف پایین ،چونه ای گرد ،موهای مشکی صاف ...
با حرص گفتم : من اینم ،من اینم ... تو منو اینطوری کردی «به صورتم اشاره کردم»
دست منو با حرص پایین کشید و گفت :
-بیمارستانم مقصره .
-تو صورتمو قبلا له کرده بودی ،صورتم فکم گونه ام ،دندونام همه شکسته بود چون تو با ماشینت اومدی صاف تو صورت من ، کیسه ی هوام کار نکرد چون تو توی ماشینم با ماشینت بودی ....
دستاشو به حالت تسلیم بالا گرف و گفت :باشه ... باشه آلا ... من می فرستمت هرجا ،هر کشوری که میگی تا عملت کنند ،هر چند عمل هرچقدر که هزینه اش باشه .
با ذوق تصنعی گفتم : وای دستت درد نکنه توروخدا اینکارو میکنی .
سردار با تردید نگام کرد با عصبانیت گفتم
-مردک بی مغز من تا امروز 18 بار بیهوشی داشتم بار آخر ایست قلبی کردم ، با دهن کجی گفتم :هر چند تا عمل «البته اون که دهن منو نمیدید اما از چپ کردن چشمام تغییر صدام فهمید که ادا در آوردم»
با عصبانیت گف:من اگه بگیرمت یه قرون خرجت نمیکنم .
-جمع کن بابا خرجت نمیکنم ، نکن ،جم کن بده به اون عشقت بره خارج شوهر کنه اونا( open ) دوس دارم
سردار دست بلند کرد دست به کمر سینه به سینه اش با حرص ایستادم گفتم :
-چیه میخوای بزنی ؟بزن ، بزن ؛تو قبلا منو له کردی بزن شاید روم باز شه منم بزنمت راحتت کنم
سردار -لا اله الا الله
-لا اله الا الله ؟!!! عجب پسر حاجی خدا پرسته ؟!
سردار-آلا دهنت و ببند، دهنتو ببند،حداقل حرمت خونه پدرتو نگه دار که من نزنم دکورت بیاد پایین
با خنده گفتم :چیم بیاد پایین ؟!دکور؟!دکووووور؟! منظورت دقیقا دکور کجامه ، چون تو قبلا صورتمو آوردی پایین با دکور کجا کار داری ؟
«داشت خندش میگرفت اما عصبی بود ،عصبی تو اتاق راه رفت ،پنجه ی دستاشو به هم قفل کرده بود پشت گردنش،رفتم پشت میزم نشستم ،بابا یک صندلی طبی داده بود ساخته بودن ، شروع کردم به طراحی کردن.»
وقتی طراحی میکردم یه موزیکی رو پلی کردم ، سردار برگشت با تعجب نگام بهش اهمیت ندادم ،به کارم ادامه دادم ....
با حرص گفت : خوشحالی نه ؟
-آره آرزوم بود شبیه ته قابلمه مادر بزرگم بشم
سردار با تعجب نگام کردو با حرص گفتم :مرده شور هرچی مرده رو ببرن جز بابام که فقط اومدن زنا رو اذیت کنند ، بد بخت ، بد بخت ،سردار یکّه خورده تر با چشمای گرد نگام کرد و گفتم : مغرور بد بخت منو ببین ،من با صورتم با غرورم با موفقیتم خیلی هارو شکوندم له کردم دیدی؟خدا دقیقا همون بانی غرور رو گرفت میدونی چرا، که بگه ... «داد زدم»: تو هیچی نیسی ، هیچی ، «با حرص مضاعف تر گفتم» :
تو هیچی نیستی !!!با پول بابات به من پز نده که دارم میبینم روزی رو که تو هم شبیه من بد بختی .
سردار با حرص گف :میبرمت تو یه چهار دیواری .

@romangram_com