#آلا_پارت_38
سردار عصبی گفت : آلا! مسخره بازی در نیار، حاجی گفته عروسی، جشن باید بگیریم.
با حرص نگاش کردم و گفتم: به بابات بگو اُرد ناشتا نده، رودل میکنه.
سردار با اخم گفت: آلا درست حرف بزنا!
با حرص و صدای دو رگه گفتم: کی درست حرف نمیزنه؟ من یا شماها؟ مگه من دلقکتونم که بیاید به همه نشونم بدید؟
سردار - حاجی میگه بازارو کوچه و محل و فامیل حرف درآوردن، دوماهه عقد کردیم، عروسی نگرفتیم.
-آخی! حرف درآوردن!
با حرص و عصبی گفتم : درآوردن که درآوردن. من خودمو مضحکه ی کسی نمی کنم.
سردار هم عصبی گفت:میگم حاجی گفته.
جیغ زدم: حاجی گفته که گفته... حاجی کیه؟ خدا؟
سردار دست به کمر نوچی کرد و گفت: نمیفهمی؟ حاجی بگه یعنی عروسی رو میگیره.
روبندمو برداشتم، نگاه سردار از چشام فرو ریخت، فروریخت، مدنیّت نگاهش از هم پاشید. یه آن صورتشو جمع کرد.
با حرص و صدای لرزون گفتم: چیه!؟بدت اومد!؟ از چشما که نگاهو میگیری میرسی به گونه ها دل آدم جا به جا میشه نه؟ اینطوری بیام؟ آره ؟ اینو میخوای. که همه بگن«اوووو سردار چقدر پسر خوبیه به صفت زنه نگاه کرده، چهره اش مهم نبوده. آره؟ تو هم که عاشق صفت های خوبی؛ برات جذابه؟ اینکه ملت ازت تعریف کنن و بگن مَردی، بگن معرفت داری!؟ هااان؟
جیغ زدم:هااان؟؟
سردار فقط با چشمای باز بهم خیره نگاه میکرد انگار خشک شده بود، ماه ها بود که انقدر واضح از روبه رو، دقیقا از روبه رو منو ندیده بود.
باحرص و جیغ گفتم : چیه؟ بدت اومد؟ تو اینطوریم کردی.
باهمون پا و کمر نزدیکش شدم و هولش دادم و جیغ زدم: تو اینطوریــــش کـــردی.
زیر آرنجمو آروم گرفت، خوب شد گرفت چون داشتم تعادلمو از دست میدادم.
جیغ زدم: تو خیّری؟ تو قاتلی، قاتل من، قاتل صورتم، جسمم، تو قاتل آرزوهامی که همه کشته شدن، قاتل سلامتیم...
سردار آروم گفت: با آرایش... با آرایش...
با صدای گرفته ی دورگه گفتم:با آرایش؟ روی میز توالتمو دیدی؟ بهترین و گرون ترین لوازم آرایشی و گریمه، کدومش تونست منو آلا کنه که بی این صاحب مرده حتی پیش تو باشم«روبندمو نشون دادم»الان دیگه آلا نیستم، آل هستم... آل.
سردار آروم تر گفت :باشه... آروم باش.
به مبل اشاره کرد و گفت:بشین.
پسش زدم اما کمرم تیر میکشید. تعادلمو از دست دادم. سریع گرفتتم، از اینکه اونطوری ضعف داشتم حتی تعادل حرکتمو از دست میدادم، حالم بدتر از هر لحظه می شد...
با حرص و جیغ و عصبی خواستم پسش بزنم، محکم تر نگهم داشت، با گریه جیغ زدم:
-منو از خودم گرفتی میخوای اینو به مردم نشون بدی؟ میخوای منو دلقک کنی؟ میخوای همه بهم ترحم کنند؟ از ریا خسته نشدید!؟ از دروغ... منو کشتی تو، دست ازم بکش...
@romangram_com