#آلا_پارت_30
سردار - با کی اومدی ؟
- حاجی اومد دنبالم .
سردار یکه خورده گفت :با حاجی ؟! زنگ زدی حاجی بیاد ؟
- من زنگ نزدم مامانت زنگ زد ؛پرسو جو کردن ..
حاج آقا از سر میز گفت : سردار بیا شام بخور، بعد شام تکلیفتو تحویل بگیر.
سردار آروم گفت :آلا میکشمت .
-حیف رو بند دارم وگرنه زبونمو تا حلقم بیرون میدادم برات تو تخم کردی اونم دوزرده بعد منو میکشی ؟ ایشالله که حاجی دست بزن داشته باشه .
سردار - بسه مزه نریز ، شورمون کردی .
- تلخی با هیچ کوفتی مزه دار نمیشه .
سردار با اخم بهم نگاه کردو با صدای خفه و آروم گفتم :
-مرد نامحرم و غریبه دلش سوخت صندلی گذاشت برای زنت تو خیابون که بشینه زمین نخوره،کلاهتو بالا تر بذار ،آفرین به اون غیرتی که حاجی یادت داده ،حاجی از این سر شهر تا اونجا معلوم نیست چطوری اومد که جای تورو پر کنه ،حیف این پدر ؛ برو موس موس دوس دخترتو بکن .
سر دار با حرص و صدای خفه گفت :
- ساکت شو بابا .«اومد بلند شه گفتم»:سردار «دوباره نشست و گفتم»:
امروز درد زیاد کشیدم اما وسط دردام ؛ امروز یه جایی تیر کشید که تا حالا حس نکرده بودم.
«سردار با تردید نگام کرد و با صدای لرزون گفتم»: دلم ؛ دلم درد گرفت ازت میدونی چرا ؟«چشام پر اشک شد
تار میدیدمش با بغض گفتم» :تو علیلم کردی تو ذلیلم کردی ، به حاجی گفتم محتاجم نیاز دارم بیا ... من همیشه کل شهر زیر پام بود ،هیچ وقت هیچ جا کم نیاوردم امروز کم آوردم ، حقم بود تو زیر بالمو بگیری چون تو این بالو شکوندی ، حاجی که گفت«بغلت کنم اگه نمیتونی راه بری»مردم سردار میفهمی ؟ مردم پله هارو بالا اومدم که به خودم ثابت کنم چلاق قطعی نیستم که بابات بغلم کنه .
سردار سر به زیر انداخته بود یه زانوش تو بغلش بود و ی زانوش زیرش جمع بود ،
پشتِ انگشت شصتشو به دندون گرفته بود. با همون صدای بغض دار و لرزون و خفه ، آروم گفتم :
-برو شامتو بخور امروزم تیرت قشنگ به هدف خورد .«بهم نگاه کردو اروم گفت»:
- مزخرف نگو من که نمیدونستم چی شده !
- تو جواب دادی که بدونی ؟ یه جو معرفت داشته باش ،آدم یه گربه شَل تو خیابون میبینه ... «بغضم ترکید لبامو محکم روی هم گذاشتم که شکستگیش از مرز سردار اون ورتر نره.»
سردار باز نوچی کرد و دوباره. پشت شصتشو به دندون گرفت و شهین خانوم صداش کرد و سردار گفت:
-میام مادر شما بخورید .
اشکامو پاک کردم و گفتم :برو غذاتو بخور.
سردار -تو چرا نمیخوری ؟
@romangram_com