#آلا_پارت_29

شیرین - چه کار شادیه ! خودتم جزوِ همینا بودی که راه میرن با لباسا ؟
- من مانکن نبودم ، مدل بودم .
شیرین ابرو هاشو بالا دادو گفت:اره !چند روز پیشا یک تبلیغ کرم مرطوب کننده ... «یهو ساکت شد ، انگار یادش نبود چه اتفاقی افتاده سریع گفت»: برم به مامانم کمک کنم ... کیفتو میذارم رو مبل ...
حاج آقا - حاج خانوم .
- بله ؟! ببخشید من خوابیدم ...
حاج آقا- راحت باش ، میخوای زنگ بزنم دکتر بیاد ؟!
- نه خیلی بهترم ممنون. «چه بهتری !؟ «درد داشتم هنوز ولی این درد دیگه شده بود جزئی از من ...»
صدای ماشین اومد ومنو حاجی بهم نگاه کردیم و حاجی گفت :
- سلیمه ، غذای آلا خانومو بکش روی مبل میخورند .
سلیمه- چشم آقا ، خانوم چی بکشم؟ هم زرشک پلو هس هم دلمه کلم.
حاج آقا - از هردو بکش ، این چه سوالیه سلیمه .
- نه حاج آقا من شبا ...
در خونه باز شد و سردار تا اومد حرف بزنه نگاش به من افتاد ، یکه خورده نگام کرد ، با همون چشم با همون نگاه دنیا دنیا حرف زدم بهش ، آروم زمزمه کرد :
-چی شده ؟!
حاج آقا از رو مبل بلند شدو گفت:
-هنوز وقت داری پرسو جو کنی .
سردار در خونه رو بست و گفت :
- سلام حاج آقا سلام مادر ...«به من باز نگاه کرد و گفت»: چرا اینجا خوابیدی ؟
- اونور گرم بود گفتم دم در بخوابم خنکه «سردار اومد نزدیک تر اروم گفت»:
-مسخره بازی در نیار، چی شده ؟
با صدای خفه گفتم :سردار ، زرده تخم مرغو زرد چوبه و نمک .
سردار گیج نگام کرد و گفت :خب؟
-برای چونه خوبه ، بگو سلیمه درست کنه ببندی به چونت ، آخه یک ساعتو نیم فک زدن کارهر کسی نیست بلاخره تقویتش باید بکنی دیگه.
سردار - نوچ !میگم چت شده ؟
-رفتم طرحامو ببینم از دستم در رفت ، هر چی زنگ زدم تو بیای جواب ندادی ، با آژانس اومدم، ماشینش داغون بود یک ساعتونیم تو ترافیک موندم ، کمرم وسط ترافیک جواب کرد ...

@romangram_com