#آلا_پارت_17
کمالزاده - اره رستوران هزارو ...
- نه نه ، آدرسه اون جائه رو میخوام
کمالزاده- بعد شام میریم میبینیم
- نه من امشب جایی دعوتم
کمالزاده - ای بابا! خیلی خوب فرداشب ...
- حالا بعدشو میریم دیگه ؛ الان من خیلی سرم شلوغه .
کمالزاده -آلا تو چرا انقد بد قلقی ؟! خوشگل هم انقد بد قلق میشه ؟
- من منتظرم آدرسو بنویسما .
کمالزاده -آخ آخ آلا جون من یک پشت خطی دارم باهات تماس میگیرم عزیزم فعلا .«قطع کرد ، کله ی اون کله ی کچلتو من ... استغفرالله... ورررررر ،ورررررر وااای!»
تلفن خونه به صدا در اومد گوشی رو برداشتم و بدون اینکه شماره رو ببینم گفتم :
-بله بفرمایید ؟
-عروس خانوم .«مادر سردار بود اینا چرا اسممو نمیگن؟!»
-جانم ، سلام حاج خانوم .
-اِوا مادر حاج خانوم چیه میگی ؟!بگو مادر توهم بچه ی منی .
-چشم .
-منو زود شوهر دادن بچه بزرگ دارم وگرنه حاج خانومی مونده به من،این حاجی ده بار رفت مکه گفت بیا زن گفتم به من میگن حاج خانوم خوشم نمیاد بیام ... «زنگ زده داره چی تعریف. میکنه !حاجی نمیبردت! اینو بگو خنده ام گرفت و گفتم»: بله مادر .
شهین خانوم «مادر سردار خندیدو گفت»: مادر چی کار میکردی ؟
- داشتم ..داشتم طراحی میکردم .
شهین خانوم-مادر یک لباس راحتیم برا من بدوز...«دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار من طراح لباس شب و لباس عروس... ام میگه لباس راحتی بدوز !!! خدایا اینا کین دیگه ؟!»
-چشم مادر!
شهین خانوم - ببین گشاد باش ها... حاجی تنگ دوس نداره.
-عه! تنگ دوست ندارن؟
شهین خانوم - نه مادر، نه که من چاق شدم، میگه چیه طبقه طبقه میزنه بیرون.
خندیدو گفت:راست میگه، جوون بودم عین توبود هیکلم، مادلی.
-مادلی!؟؟ لبامو روهم فشردم خندم نگیره... مادلی رو از کجا آورد!؟
@romangram_com