#آلا_پارت_150

سردار تک سرفه ای کرد و گفت : خب... نوه ی اولشونه.
سلاله - آره خب ذوق دارن.
برگشتم گفتم : شما دو تا نظر ندید ، چند وقته باهمید؟؟
مجتبی -ای بابا!
-ای بابا برای من نکنا«به سردار نگاه کردم و گفتم»: پس فردا به هم می زنند، همین مجتبی همه جا پر میکنه خواهرش فلانِ.
سلاله- فلانِ یعنی چی؟!
مجتبی- سردار چی میگه ؟ من کی حرف زدم.
سردار برگشت شاکی مجتبی رو نگاه کرد و مجتبی گفت : چیه؟
سردار - راست میگه بی جا کردی با ایشون رفت و آمد داری.
سلاله- وا!!! ببخشید یادمون رفته از شما اجازه بگیریم.
برگشتم محکم به پای سلاله زدم و جیغ زد و مجتبی جلوی دستمو گرفت و گفتم:
- لازم نکرده ازش دفاع کنی. آتیش بیار معرکه!
مجتبی - بابا سردار یه چیزی بگو دیگه!
- دروغ میگم؟ الان خوش خوشانتونه بذار دو روز دیگه اون وقت این وسط کی حرف میشنوه؟ این سردار هم نمی شنوه. من ، من می شنوم .الان گارد بگیر برای سلاله. پس فردا بدترین دختر روی زمینه که از قضا اون مخ تو رو زده.
مجتبی - اصلاً کی گفته دو روز دیگه؟
- اصلا یه سال دیگه . ده سال دیگه .... به روزش گیر دادی ؟همین جا این رفت و آمد تموم میشه.
مجتبی شاکی گفت : شما که نمیتونی برای ما تعیین تکلیف کنی.
- من خواهر بزرگشم ، میگم تمومش می کنی وگرنه میذارم کف دست بابات
سلاله - بس کن آلا.
- من آبرومونو دست تو و دوست پسرت نمیدم سلاله !!فهمیدی؟
مجتبی- من دوست پسر نیستم.
- تو رو خدا ؟هنوز به این درجه نائل نشدی؟ هنوز دوست اجتماعی؟
مجتبی شاکی به سلاله نگاه کرد و گفت : دوست اجتماعی چیه؟
سلاله - لال شی آلا چرت و پرت چرا میگی؟
سردار - بسه. هرچی بوده همین جا بین ما چهار نفر تموم میشه.

@romangram_com