#آلا_پارت_149
- اهل چی؟!
سلاله - مجتبی دهنتو ببند تو رو جون هر کی دوست داری.
-خواهر من خودشو جمع کنه؟
مجتبی شوکه به من بعد سلاله نگاه کرد و گفت :
- به جان سلاله اگه من گفته باشم.
سلاله - جون عمه ات ، تو نگفتی ؟ توصد بار تو چشم خودم نگاه کردی گفتی.
سردار - بسه ! بسه تو خیابون.
«سردار در ماشینو برای من باز کرد و گفت»: بشین ، تو یه بلا سر خودت بیار. تا نشستم با نگاش خط و نشون کشید ،ترس داره که این دوتا رو شاخ کنم.
تا اونا هم سوار شدن گوشی سردار زنگ خورد .
سردار -حاج باباست.
مجتبی - یاعلی یا علی ...
سلاله - ای بابا ...حاجیه دیگه ... یا خدا یا علی ... شورشو در آوردی!
سردار - دو دقیقه حرف نزنید ، کپی برابر اصله ...« محکم زدم رو پای سردار .منظورش منو سلاله است.»
الو؟...سلام حاج بابا... بله ... نه بیرونیم اومده بودیم لباس بخریم ...« سردار با پوزخندی گفت»: بله ... بله؟! سونوگرافی؟؟«به من نگاه کرد و گفت»: رفتیم رفتیم ... نه ...نه ...
- چی نه؟!
سردار به من نگاه کرد سینه ای صاف کرد و گفت : برای جنسیت بچه ، نرفتیم که !
سلاله - چرا نرفتید مگه چهارماهت نشده؟
- باید برم وقت نگرفتم .
سلاله - خداکنه دختر باشه، من دختر خیلی دوست دارم.
مجتبی - آره منم خیلی دختر دوست دارم.
برگشتم باز با ادا گفتم : تورو خدا؟ دختر دوست دارید؟؟
سردار در حالی که سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره برم گردوند و گفت : چشم چشم.... بله چشم خداحافظ.
قطع کرد و گفتم : چی چشم؟
سردار - حاجی میگه برای تعیین جنسیت منو مادرتم میایم .
یکه خورده گفتم : کجا میان؟ مگه چند سال نازا موندم؟
@romangram_com