#آخته_پارت_92


پدر سری برایش تکان داد و همراه مادر به سمتم آمدند تا با هم به خانه برویم. همراهشان وارد خانه شدم. بدون حرف به سرعت وارد اتاقم شدم. بی‌آنکه لامپ را روشن کنم لباس‌هایم را عوض کرده و به رخته‌خواب رفتم. به مغزم اجازه‌ی فکر ندادم و فوری خود را به دستان خواب سپردم! هنوز چشم‌هایم خوب گرم نشده بود که صدای زنگ گوشی بیدارم کرد. با تنی خسته به سمت کوله‌ام رفتم و گوشی را بیرون آوردم. با دیدن نام ریحان اول خواستم گوشی را خاموش کنم ولی بعد گفتم حرفش را بزند بهتر‌است.

- چته؟

- کوفت، خواب ابدی که نبودی چرا انقدر دیر جواب دادی؟

- خیلی خب کارت بگو!

- ام چیزه...

بی خوصله و خواب‌آلود گفتم:

- بنال حال ندارم!

- بی‌تربیت! هیچی فرزان زنگ زد عذرخواهی کرد بعد گفت شماره تو هم بدم شخصا عذرخواهی کنه!

نفسم را بیرون فوت کردم و بی‌حال گفتم:

- غلط کرد با تو!


romangram.com | @romangram_com