#آخته_پارت_9

- ممنون.

- بیا بریم تو پیش بقیه.

- نه، ممنون. اگه زحمتی نیست مامانم رو صدا بزنید.

- کسی نیست والله!

- این‌جوری راحت ترم!

- باشه.

چادر گل‌دار کرم‌رنگش را مرتب کرد و به خانه بازگشت. پوفی کردم. با چه خانواده مذهبی در هم شدیم! سری برای خودم آینده‌ی نه‌چندان خوشم تکان دادم که صدای شاکی نگار و شاد یاس در حیاط پیچید.

- عمه!

نگار بازوی یاس را گرفت و غرغرکنان گفت:

- زلیل شده کجا بودی؟! خوب بلدی بپیچونی کار نکنی!

به لودگی نگار خندید. خم شدم و آغوشم را برای یاس گشودم.

romangram.com | @romangram_com