#آخته_پارت_76


ریحان نگاهی به من انداخت بعد با نیش باز گفت:

- ببین چه جیگری تو محلتون پیدا کردم!

رد نگاهش را تعقیب کردم و به سر کوچه رسیدم جایی که دوستِ مهدی ایستاده بود و همانند مهدی سرش پایین بود.

-خب که چی؟!

ریحان با کف دست به فرمان زد و گفت:

- دِهَه این رفیق اون یارو ارزشیه هست که همسایتونه خودم دیدم با هم اومدن. ولی این جیگره همینجا موند من دیدش بزنم.

بعد هم قهقهه‌ای سر داد.

بار دیگر نگاهی به دوست مهدی کردم با مو و ته‌ریش قهوه‌ای و آن صورت گرد و سفید که با چشمانی عسلی مزیین شده بود در مجموع از او فردی زیبا ساخته بود.

باز هم مهدی، عصبانیتم دوباره به تنم باز گذشت و با نفرت گفتم:

- برن جهنم همشون باهم!


romangram.com | @romangram_com