#آخته_پارت_58
- نظرت چیه؟! پول خوبی بهمون میدهها!
با خودم فکر کردم پس برای همین زود سوار آسانسور شد که با اطمینان خبر رفتنم را به طرف بدهد. نوازنده برای ساعات خاص، به اینجای فکرم که رسیدم به خنده افتادم. ریحان یک کار درست و درمان سراغ نداشت!
ریحان که انگار از خنده من تعبیراتی کرده بود با لحنی که از خوشی سیراب بود گفت:
- قبوله؟
اخمی به صورتش کردم و به سمت یکی از مبلها رفتم. همانطور که مینشستم گفتم:
- اولا که بار آخرت باشه غافلگیری و این مزخرفات برای من در نظر میگیری. دوما باید خودم اونجا رو ببینم به حرف تو اعتمادی نیست...!
ریحان مثل عسل گرما دیده ذوب شد در جایش و با دلخوری گفت:
- از کی تاحالا غیر قابل اعتماد شدیم؟!
با صراحت جواب دادم.
- دقیقا از همون شب مهمونی!
romangram.com | @romangram_com