#آخته_پارت_44


- تو گذشته سیر می‌کردم!

ریحان خنده‌ای کش‌دار کرد و گفت:

- اون گذشته وامونده رو ول کن. بگو ببینم دیشب که طوری نشد؟!

به سمت مبل‌های نیمه چرب رفتم. لیوان آبمیوه‌ای برداشتم و بیشترش را در یک نفس سر کشیدم. در حالی که با پشت دست لبانم را خشک می‌کردم گفتم:

- پسر همسایه جدید فهمید!

ریحان با پوزخند صدا داری گفت:

- چی؟! همون مونگله که گفتی با دوستش اشتباه گرفته بودت؟ خب حالا چی رو فهمید؟

با کلافگی روسریم را از سر بیرون کشیدم و روی مبل لم دادم.

- چمی‌دونم ولی خب ضایع بود جا درستی نبود.

ریحان بلند خندید و گفت:


romangram.com | @romangram_com