#آخته_پارت_41

بعد زبانش را بیرون آورد شکلکی برایم به تصویر کشید.

با پوزخند و لحنی سرد گفتم:

- دم اذون آهنگ گوش میدن؟!

ریحان نیشش را جمع کرد، یک ابرویش را بالا داد و گفت:

- حتما دم اذونی بیرون زدن یه دختر تنها از خونه خوبه؟!

عصبانی برگشتم و گفتم:

- خفه!

با پوزخندی معنادار رویش را از من گرفت و از آسانسور خارج شد. همان‌طور که به سمت واحدش می‌رفت گفت:

- ببین من اگه مشکل اخلاقی هم داشته باشم کسی نیست پاچم رو بگیره و برام دیگ نصیحت بار بزاره! پس عین خانوادت با من رفتار نکن خودم عصاب ندارم.

با اینکه از حرفش بدم آمده بود ولی بی‌حوصله‌تر از آن بودم که بحث را ادامه دهم پس وارد خانه‌اش شدم.

در را پشت سرم بستم. نیم بوت‌هایم را بی‌رمق از پا بیرون کشیدم و همان جا کنار در رها کردم.

romangram.com | @romangram_com