#آخته_پارت_37

- من شبگردی نکردم. دلیل دیر اومدنم هم به مامان گفتم، ایشون هم که بدون کم و کاست گزارش دادن. پس جای سوال نداره!

علی عصبانی از با صدایی که سعی داشت بلند نشود گفت:

- رها تموم شد، یکی بدتر از اون پیدا کردی!

به سمتم یورش آورد، هر دو سـ*ـینه‌به‌سـ*ـینه‌ هم قد علم کردیم. انگشت اشاره‌اش را به سمتم گرفت با لحنی تهدید آمیز گفت:

- لیلی وای به حالت...

- زندگی من به خودم مربوطه!

- خجالت بکش! هنوز نیومده حرفت رو دارن می‌زنن؛ یکم آدم باش!

- بگن، به درک! هیچی برام مهم نیست.

- تو غلط کردی دیجی خانم!

صدایش آن‌قدر بلند شده بود که نگار فوری داخل شد و علی را بیرون برد.

با تمام بی‌چشم و رویی‌ام هیچ وقت دلم نمی‌خواهد خانواده‌ام بدانند شغل دخترشان دیجی مجالس مختلط است! سردرگم بودم. آن لحظه چیزی نمی‌فهمیدم فقط این را خوب درک می‌کردم که الان نباید اینجا باشم.

romangram.com | @romangram_com