#آخته_پارت_32


- من خستم تا سه سرکار بودم!

محمد هم فوری گفت:

- منم تا دو مغازه بودم.

مهدی شاکی گفتی:

- اینکه وظیفتونه، برید سر مامانا و زناتون غر بزنید! من که نباید یه تنه جور شما بکشم.

محمد مظلوم گفت:

- مهدی این دوتا فرشم بشور قربون اون چشم ابرو شهلات بشم.

- شهلا کیه؟ به مینا بگم پوستت بکنه؟!

- شهلا توی قربونت برم!

علی سرش را تکان داد و به این لودگی محمد خندید. معصومه به کمک مهدی در آمد و گفت:


romangram.com | @romangram_com