#آخته_پارت_29
بیحال گفتم:
- چه جورین؟!
- از اونا که خوب به تو گیر خواهند داد.
پوفی کردم و گفتم:
- کسی هم هست به من گیر نده؟
صدای همان مردی آمد که که دیروز غروب و شب با او مواجه شده بودم، به نظرم پسر دوم سید مصطفی بود.
- پاشید وقت فرش شستنه!
نگار آرام در گوشم گفت:
- این پسر دومیهست اسمش مهدیِ!
به او که با سطل و چند تی از خانه خارج شده بود و به طرف علی و محمد میرفت نگاه کردم. از نگاه من و نگار متوجه ما شد. نگاهمان کرد و با لبخندی گفت:
- سلام نگار خانم!
romangram.com | @romangram_com