#آخته_پارت_21
- خب حالا مگه چی شده؟
مادر چشم غرهای رفت و با همان لحن گفت:
-کوری؟ نمیبینی تازه فرشها رو شستیم؟!
سپس ادامه داد:
- راستی، مگه نگفتی شب پیش ریحان میمونی؟! چی شد پس؟!
با شنیدن اسم ریحان، باز قلبم به تلاطم افتاد. آب دهانم را با مشقت به سمت گلو فرو دادم و سعی کردم صدایم را عاری از هر حس عصبانیت و لرزشی کنم.
- مامانش اومد، با هم بحثشون شد. منم گفتم زشته بمونم، طرفای ساعت دوازده یک برگشتم.
مادر اخم غلیظی کرد و با صدای مشکوک و آرامی گفت:
- خودت تنها؟!
تازه فهمید بودم که چه سوتی بدی دادهام. با حالت شاکی که بتوانم از زیر سوالاتش فرار کنم گفتم:
- ای بابا! مامان تو هم حرفا میزنیا! آخه مگه من وسیله دارم که خودم تنها بیام! خب ریحان تا سر کوچه رسوندتم.
romangram.com | @romangram_com