#آخته_پارت_128
- نه!
با دستش پلکان را نشان داد و گفت:
- بریم بالا حرف بزنیم!
بدون هیچ حرکتی گفتم:
- گفتم که برای مهمونی نیومدم! جواب سوالمم یه کلمست!
فرزان به شدتت کفری و عصبی شده بود اما سعی در کنترل خود داشت.
- خدا بگم چیکارت کنه...
دستی به صورتش کشید و ادامه داد.
- بله هنوزم مایل به همکاری هستم!
قدمی جلو گذاشته و سـ*ـینهبهسـ*ـینهاش شدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com